«دوازده» داستان زنی است که متهم به ارتکاب دو قتل شده است. دادگاهی برای بررسی این اتهامات در حال برگزاری است.
امر قضاوت و یافتن حقیقتِ یک ماجرای مخدوش و مبهم مثل قتل و جنایت و تشخیص مجرم واقعی، امری است که بهطور ذاتی از جذابیتهای خاص دراماتیکی داستانی و تصویری برخوردار است. اضافه بر این جذابیت، حضور و مشاهده جلسه رسمی دادرسی و نیز شنیدن اتفاقات رخ داده و بررسی نکات تاریک و روشن ماجرا، میتواند مولفههای جذابی را برای روایت یک درام موفق و پرمخاطب فراهم سازد. «دوازده» یک سریال درام ده قسمتی است که در ژانر پلیسی- جنایی با بهرهبری از همین بالقوههای دراماتیک و البته مختصات خوب و ایدهآل تصویری و ساختاری، تولید شده و در ارتباط با مخاطب نیز موفق ظاهر شده است. تفاوت خاص این درام پلیسی-جنایی با نمونههای مشابه، شاید در شیوه پرداخت آن باشد. این که قاتل چگونه و یا به چه دلیل اقدام به قتل کرده، صرفا تنها دغدغه کارگردانی این سریال نبوده است. بلکه بیشتر بر فرآیندهایی که متصل به حادثه قتل بودهاند تمرکز شده و راهها و عوامل موثر بر این حادثه هولناک را مورد بحث و مکاشفه قرار میدهد.
همچنین باید گفت «دوازده» روایتی کاملا شخصیتمحور با تمرکز برهمه آدمهای دو سوی میز قضاوت (متهم، هیات منصفه و هیات دادرسی) که دخیل در رای دادگاه هستند، است. شناخت کامل از اتفاقات و نیز بستر جاری زندگی آدمهای متصل به موضوع پرونده، که دخیل در رای نهایی دادگاه خواهد بود، دغدغه اصلی و مهم کارگردان این سریال جذاب بوده است. همچنین می توان ارائه آنالیز ژرف، از شخصیتها و عوامل حسی موثر در داوری آدمها را پیرنگ اصلی اول و تامل برانگیز این سریال برشمرد. این مجموعه ده قسمتی به کارگردانی واتر بووین، همان طور که از نامش آشکار است کنکاشی بر زندگی و شخصیت ۱۲ نفر از اعضای هیات منصفه (همگی شهروندان معمولی با شغلهای معمولی و با قضاوتهای بیطرفانه که هیچ کدام هم دانش و تجربه مسائل حقوقی ندارند) است که برای تصمیمگیری بیطرفانه در مورد تعیین سرنوشت یک مظنون به قتل گرد هم جمع شدهاند. این فرآیند، همزمان بهطور موازی با جریان زندگی و عقاید چند تن از اعضای این هیات منصفه به عنوان گروه شاهد، پیش میرود. فُرم ومحتوای سریال در این بخش از درام، سویهای روانشناسانه و جامعهشناسانه به خود میگیرد. به نحوی که مخاطب را بر این مهم، قانع میسازد که اساسا هیات منصفه، تافتهای جدا بافته نیستند و همگی اهالی همان اجتماع و جامعهای هستند که قاتل و انگیزههایش نسبت به قتل، در آن رشد یافته است.
اعضای شاهد در این هیات منصفه، هرکدام در زندگی خود درگیر ماجراهایی هستند که میتواند به تنهایی بالقوههای تبدیل شدن به یک حادثه و یا ارتکاب جرم و مجرم شدن را برای آنها به همراه داشته باشد. حالا همین هیات منصفه با این پسزمینه، در آنسوی میز داوری است. دور از ذهن نیست که رای آنها و دیگرانی چون آنها نمیتواند منفصل از یافتههای تجربی شخصیشان در زندگی باشد. اما در بخش ساختاری و متن باید گفت عناصر دراماتیک داستان (حسی و اجتماعی) کافی و به اندازه طراحی شدهاند. جنایت و قتل تنها عنصر برجسته شده و پیرنگ اصلی دوم این داستان است. اما این نیز درحالی است که آشفتگیهای پسزمینه، که در قالب خرده پیرنگ در کنار روایت اصلی قرار میگیرند در اصل سیستم پرحاشیه قضاوت و فرآیند معیوب کشف حقایق و نقض قوانین و مخدوشسازی اَدِلِه را در یک کشور اروپایی به چالش میکشاند و حقیقت عریان دیگری را از پس پرده کشورهای توسعهیافته، عیان میسازد.
رویکرد ظریف کارگردان در روایت داستانش، حضور مخاطب به عنوان عضو سیزدهم دادگاه جنایی است. در هر قسمت با این هدف، رفت و برگشتهایی بین جزئیات پرونده و جزئیات زندگی یکی از عاملان تعیینکننده رای نهایی را داریم که ما را به اندازه صاحبان رای در این فرآیند ملتهب دخیل میسازد تا بدین شکل باور کنیم که اعضای هیات داوری یا منصفه هم از مریخ نیامدهاند و مثل همه انسان هستند و میتوانند لغزشهایی داشته باشند که میتواند منجر به رای غلط و ناعادلانه شود. در این شیوه پرداخت عملا تعمدی در تکذیب یا تایید عملکرد آدمها وجود ندارد و نگاه ناظر، نگاهی کاملا بیطرفانه تعبیه شده است. اما علیرغم تعدد نگاه، باور و تجربیات هیات منصفه انتخابی، همچنان نگاه واقعگرایانهای بر کلیت ماجرا سوار است و حتی شیطنتهای مداخلهگرایانه اکیپ تجسس و نیز تقابل استدلالهای وکیل مدافع و اصرارهای نماینده دادستان بر مجرم بودن متهم هم به اندازه و متوازن در داستان آمده و مخاطب از این روند تا پایان ماجرا راضی است. همچنین پروسه استحاله برخی از اعضای هیات منصفه در برخی از قسمتها تاثیر بیشتری بر مخاطب دارند تا خود پروسه دادخواهی و داوری. درعین حال که این تغییرات در اعضای هیات منصفه بر پُرباری مکاشفه و حقخواهی پرونده اصلی نیز بیتاثیر نیست. اگرچه حضور تکتک اعضای این هیات در ابتدای داستان، ظاهری نمایشی برای عموم و برای خودشان حضوری علیالسویه و تماشاگرمآبانه دارد تا جایی که برخی علاقهمند به انصراف از آن هم هستند، اما کمکم میبینیم که در طول دادگاه یک به یک به نگرشی جدید نسبت به خود و اجتماع پیرامونشان میرسند. نگرشی که در ایستگاه آخر و زمان اعلام رای، تنش و التهاب نفسگیری در کلیت درام به وجود میآورد. اما در بخش فُرم و ساختار اجرایی، میتوان گفت استفاده از فلاشبَکها در ابتدا و انتهای هر قسمت، توانسته یک ویوی شگفتانگیز، موجز و موثر از حقایق را به مخاطب سریال ارائه کند. ترفندی که میتوان از آن به عنوان قُلابهای احساسی درام، برای اتصال بیشتر مخاطب با قلب داستان یاد کرد. ارائه جزئیات از اتفاقات گذشته و نیز حضور در احوال فعلی شخصیتها، درام را از اتهام هجمهسازی و ایجاد سمت وسوی جنایی کاذب دور نگه میدارد تا جایی که میتوان گفت این نوع نگاه و شیوه پرداخت، کلیت داستان را به فُرم اجرایی مجموعهای مستند نزدیکتر ساخته تا التهابات و هیجانات کاذب در فُرم جنایی. این نگاه مستند منجر به همسویی وهمذات پنداری مخاطب با شخصیتها میشود. نتیجه این همسویی هم این است که مخاطب با یک درام جنایی–پلیسی باورپذیرتر روبرو است. درامی که در آن قاتلش یک انسان حسود و معمولی است. قاضیاش میتواند گول بخورد ،خطا کند و یا عاشق شود. وکیلش هم میتواند از موکلش رکب بخورد. درواقع هیچ قاعده و قانون کلیشهای بر داستان تحمیل نشده و هیچ خطکشی اجباری و مرزبندی اخلاقی برای بیان حقیقت لحاظ نشده است.
در ادامه باید گفت سریال «دوازده» چالشی روانشناختی از پروسه بررسی پرونده یک قتل را نیز در لایههای زیرین خود تعبیه کرده است. تصمیمگیری درباره گناهکاری یا تبرئه دیگران، البته نیازمند غور در درون و ارتباط با آن خود واقعی ومنِ نفسانی است. این سفرِ اعضای هیات منصفه به درون و بررسی خلاءهای شخصیتی، مکاشفه جذاب و دیدنی را برای مخاطب رقم میزند. مخاطب در زندگی خصوصی افراد با چهره عریان و بدون نقاب آنها روبرومیشود. حقایقی از گذشته و حال افراد عیان میشود که بیتاثیر از اتمسفر دادگاه و پروسه تفهیم اتهام، در حین برپایی پرونده دادخواهی نیست. در جریان این پرونده، جلسات محاکمهای هم در زندگی و وجدان اعضا برپا شده که درآن متهم و قاضی یک نفر و نتیجه آن هم تغییر نگرش فرد به خود، دیگری، جامعه و متهم اصلی است. با عبور از این مکاشفهها و کشف و شهودهای انفرادی و شخصی است که اعتبار حکم نهایی در این دادگاه و دادگاههایی مشابه زیر سوال میرود. اما این مکاشفه وجه جذاب دیگری هم دارد که آن همدلی است. اعضای هیات منصفه علیرغم سردی در روابط ظاهری، پس از این همنشینی و جلسات دادگاه، کمکم از پیلهشان بیرون آمده و به یک تعامل، همدلی و درک مقابل دست پیدا میکنند. همدلی که قابل تامل است و میتواند الگوی ارزشمندی برای برنامهریزی و هدفگذاری مُصلحان اجتماعی، برای همفکری و هماندیشی دراِشِلهای بزرگتر باشد.
-