طراحی یک خودرو اولین قسمتی است که یک بیننده در مواجهه با یک خودرو آن را وارسی می‌کند. یک طرح پخته باید آنقدر حساب‌شده باشد که تنها درعرض چند ثانیه و بدون درنظر گرفتن سلیقه یک انسان، توجه او را به خود جلب کند. البته که این طراحی‌ها توسط ربات‌هایی بی‌عیب و نقص انجام نمی‌شوند (هرچند که ربات‌ها در حال ورود به دنیای طراحی هستند و این بحث در مجال این مطلب نیست!)؛ پس انسان‌هایی متفاوت با دیدگاه‌های گوناگون، سطح مهارت متغیر و سیاست‌ها و اندیشه‌های متنوع مسئولیت طراحی این محصولات را برعهده دارند. می‌بینیم که فاکتورهای زیادی در چهره نهایی یک خودرو تاثیر دارد.

12

خانه‌تکانی طراحی صنعتی در قرن ۲۱

اگر دو دهه به عقب برگردیم، برندهای مطرحی چون بی‌ام‌و، مرسدس‌بنز، فراری، لامبورگینی و… را می‌بینیم که برای خروج از قرن بیستم میلادی تلاش زیادی کردند. ورود جهان به این قرن تحولات زیادی مثل همه‌گیری محصولات دیجیتالی چون کامپیوترها را با خود به‌همراه داشت و تمام صنایع را مجبور کرد تا در نگاه خود به محصولات کنونی‌شان تجدید نظر کنند. خودروسازان هم از این قاعده مستثنا نبودند و باید فکری به‌حال خود می‌کردند. این نیاز به تغییر درکنار وجود طراحانی که در عصر گذشته به دنیا آمده بودند، مهارت طراحی و پختگی کافی داشتند و برای تغییر از دست‌وپا در نیامده بودند باعث شد تا خودروهایی افسانه‌ای روانه بازار شوند.

اگر بخواهیم واقع‌بینانه به مسئله نگاه کنیم، می‌بینیم که دنیای خودرو ناگزیر با دنیای هنر همراه شده و همان‌گونه که «هوراچیو پاگانی» همیشه از «لئوناردو داوینچی» نقل می‌کند، هنر و علم دست‌به‌دست هم داده‌اند. برخی از خودروهای دو دهه اخیر مانند بسیاری از نمونه‌های کلاسیک حقیقتا یک قطعه هنری متحرک محسوب می‌شوند. لیست خودروهای زیبا آنقدر زیاد است که نمی‌دانم کدام یک را نام ببرم؛ از لامبورگینی آونتادور گرفته تا مک‌لارن P1 و بی‌ام‌و i8، هر یک توانسته‌اند به نوعی سطح طراحی خودروهای جهان را بالا ببرند.

نکته اینجاست که این سکه، دو رو دارد! پس همان‌گونه خودروهای زیبای زیادی در جهان وجود دارند، خودروهای زشت هم کم نیستند. از نمونه‌های کلاسیک چون فورد پینتو و ای‌ام‌سی مارلین گرفته تا نمونه‌های به‌روزتر و افتضاح‌تری چون اپسیلون ۲۰۰۴، پونتیاک آزتک و فیات مولتی‌پلا! البته که دیدن هر یک از این خودروها از نزدیک باعث احساس گناه در شما می‌شود، گناه از اینکه چرا در همان لحظه چشمانتان را نبسته یا مسیرتان را عوض نکردید! به‌هرحال اگر کمی دقیق‌تر به این مسئله نگاه کنیم، دلایلی برای این تغییرات ناهمگون و طرح‌های «زشت» وجود دارد. کسی چه می‌داند، شاید دیدگاه ما درباره زیبایی یا زشتی خودرو اشتباه است؟!

چگونه می توان خودروی زیبا را از خودروی زشت تشخیص داد؟

راستش را بخواهید این سوال واقعا احمقانه است؛ چون در حقیقت زیبایی یک مفهوم نسبی محسوب می‌شود و ما هم خواه‌وناخواه، برداشت‌های متفاوتی از زیبایی داریم. اینکه دیدگاه ما درباره یک گلدان، خانه یا خودروی زیبا چه باشد به ذهن ما، دیدگاه‌های شخصی ما و تجربیات روانی ما در طول زندگی باز می‌گردد. حتما شما هم داستان کلاغ مادر و فرزندش را شنیده‌اید؛ پس متوجه منظور من خواهید شد. مسئله اینجاست که این دیدگاه سوال‌های دیگری را به‌وجود می‌آورد، سوالی‌هایی چون: آیا انسانی در جهان وجود دارد که بتواند به پانوز اسپرانته GTR-1 خودرویی زیبا بگوید؟!

البته که باید طراح این خودرو را از این لیست جدا کنیم (داستان کلاغ مادر و فرزندش را به یاد داشته باشید) اما باز هم برخی از خودروها در دید جمعی زشت هستند و برخی دیگر زیبا. کمتر کسی به طراحی نسل پیشین رولزرویس گوست خرده گرفته یا از فراری ۴۵۸ ایتالیا گلایه کرده است. پس شاید زیبایی صرفا هم به دید شخصی بر نمی‌گردد! شاید معیارهایی برای تعریف زیبایی وجود دارند؟!

معیارهای طراحی یک خودروی زیبا کدامند؟!

از دید من هر هنری که با ریاضیات در تماس باشد، بخشی نهان را در خود جای داده که باعث می‌شود برای زیبایی مفهومی معین را به مردم تحمیل کند. برای نمونه به طرح‌های تذهیب یا خوش‌نویسی ایرانی دقت کنید. این هنرها درعین آزادی خود بر پایه ریاضیات تعریف شده‌اند و از قواعد سفت‌وسختی پیروی می‌کنند. دنیای خودرو هم با وجود اینکه روح مهندسی و تجاری دارد با هنر پیوند خورده و از این قاعده مستثنا نیست. پس خودروهای امروزی هم که نزدیک به ۱۴ دهه همراه انسان‌ها بوده‌اند باید قواعد ظاهری خاصی داشته باشند.

شاید مهم‌ترین فاکتور یک طراحی زیبا در خودرو را بتوان تناسبات نامید. تناسبات به زبان ساده مشخص می‌کند که آیا سر یک خودرو به تنش می‌ارزد یا خیر؟! هر نوع خودرویی با توجه به ماهیت خود از تناسبات منحصربه‌فردی سود می‌برد که رعایت کردن آن‌ها باعث زیباتر شدن آن می‌شود. برای نمونه اگر اُوِرهَنگ جلوی یک شاسی‌بلند یا سدان را از حدی درازتر کنید، می‌بینید که با یک خودروی دفرمه و بدشکل روبه‌رو خواهید شد. نمونه‌ای از مفهوم تناسبات در تصویر زیر نمایش داده شده است.

با این وجود برخی طراحان عقیده دارند که دنیا با تناسبات محدود شده و باید آن را شکست! نمونه بارز آن هم طراح کنونی لامبورگینی، «میژا بورکِر»، محسوب می‌شود که در طراحی کانسپت ترزو میلنیو منظور خود را نشان داد. کانسپت کادیلاک اینر اِسپیس نیز حرکتی در راستای شکستن قاعده بود. اگر طراحی حرفه‌ای بخواهد از قاعده خارج شود مسلما این کار را با زیرکی تمام انجام می‌دهد اما اگر این فکر به ذهن طراحان آماتور بیافتد، با فاجعه طراحی یا توهم نوگرایی هنری روبه‌رو می‌شویم که گریبان‌گیر نسل تازه‌وارد است.

اصالت در طراحی

مورد دیگر می‌تواند اصالت یک خودرو باشد که حرف‌های زیادی دارد. برندهایی چون مرسدس‌بنز، فورد، آستون‌مارتین، مازراتی و ده‌ها شرکت دیگر، همه‌وهمه سال‌های زیادی را در دهه‌های گذشته مشغول طراحی و ساخت خودروهای گوناگون بوده‌اند. اگر امروزه این شرکت‌ها بخواهند محصولی را روانه بازار کنند باید به تاریخچه طراحی خود نگاهی داشته باشند؛ در شرکتی چون بوگاتی هویت و تاریخچه آنقدر مهم و تاثیرگذار شده که دپارتمانی جدا به آن اختصاص داده‌اند. کاری که اهمیت این مسئله را با پیازداغ اضافه به نمایش درمی‌آورد.

حال نگاهی به خودروهای چینی تازه‌وارد داشته باشید، بسیاری از آن‌ها حسی را به شما می‌دهند که انگار آن خودرو روحی ندارد؛ بهتر بگویم اصلا حسی را منتقل نمی‌کنند. یکی از دلایل این مسئله می‌تواند نبود هویت برند آن‌ها باشد اما مثال‌های نقض بسیاری برای این ادعا وجود دارد. پس چرا چینی‌ها درحالی‌که از نظر مهارت طراحی در جایگاهی برابر با غربی‌ها هستند (بله! شاید تعجب کنید اما این جمله صحت دارد)، همچنان زشت‌تر از اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها طراحی می‌کنند؟!

پاسخ این سوال به هدف طراحی و تاثیر بازار بر برند باز می‌گردد. درحالی‌که برندهای اروپایی چون پینین‌فارینا یا ایتال‌دیزاین خود را متعهد به ساختن یک اثر هنری می‌کنند، چینی‌ها به دنبال فروش زیاد هستند. برخی از شرکت‌ها حتی در تلاش‌اند تا ره صدساله را یک روزه طی کنند پس با تقلب، کپی‌کاری و استفاده بیش‌ازحد از ترندها و المان‌های رایج در طرح‌های مشهور سعی می‌کنند تا محصول خود را به همه نشان دهند. نتیجه آن هم خودرویی عجیب و نه‌چندان دلچسب می‌شود که همه ما طوری به آن نگاه می‌کنیم که انگار فیلی را دیده‌ایم که دندان ببر، پوست گورخر، گوش ماهی و پای اسب دارد!

در هنر، رقابت برای شکست دادن حریف چنین نتیجه‌ای می‌دهد؛ درحالی‌که این رقابت برای بهتر بودن و پیشرفت در یک بازی بی‌انتها است که باعث خلق یک اثر هنری واقعی می‌شود؛ کاری که افرادی چون هوراچیو پاگانی آن را به‌خوبی یاد گرفته‌اند.

جلو پنجره بی ام و و خانواده EQ را کجای دلمان بگذاریم؟!

دیر یا زود باید درباره محصولات تازه بی‌ام‌و صحبت می‌کردم. از آنجایی که این بحث واقعا داغ است آن را به انتهای مطلب موکول کردم. چه طرفدار بی‌ام‌و باشید یا نه، اگر کمی انصاف به خرج دهید قبول می‌کنید که محصولات امروزی این برند، با در نظر گرفتن نیاز روز و حال‌وهوای زمانه به اندازه مدل‌های گذشته‌شان زیبا نیستند. هرچند نقطه مشترک محصولات کلاسیک این برند و مدل‌های تازه آن چلوپنجره عظیم آن است که احتمالا در سال ۲۰۳۰ دنیا را فتح خواهد کرد و سیاره زیبای ما چیزی جز جلوپنجره بی‌ام‌و نخواهد بود!

حتی یکی از مدیران ارشد بی‌ام‌و هم در یک بیانیه درباره طراحی نسل تازه M5 اقرار کرده بود که به‌دلیل پرفروش بودن این مدل، با طراحی آن بازی نخواهند کرد. به گفته این مدیر بالارده، آن‌ها به مدل‌های کم‌فروش‌تری چون M4، سری ۷ یا M2 به‌عنوان پروژه‌هایی پندآموز نگاه کرده‌اند و با طراحی «جاه‌طلبانه»، بازخورد عمومی را سنجیده‌اند؛ هرچند احتمالا برگه‌هایی را که این بازخوردها روی آن نوشته شده بود را برای تامین انرژی موردنیاز برای پروژه سوخت هیدروژنی سوزانده‌اند!

 

و اما حانواده EQ! به‌عنوان کسی که اولین پوستر روی دیوارش یک مرسدس‌بنز CLK 500 بود، واقعا سبک‌وسیاق امروزی این خانواده را نمی‌پسندم. به نظر می‌رسد مرسدس با معرفی این سری از خودروهای تازه، قصد ساختارشکنی در کار خود را داشته و عملا خودروهایش را مانند یک گوشت نیم‌پخت روانه بازار کرده است؛ چون آن‌گونه که باید روند یک طراحی کامل را برای تطبیق با میل عموم طی نکرده‌اند. پس این استیک‌های نیم‌پخت و آبدار برای کسانی مثل من که به کباب خوش‌پخت گذشته عادت دارم، ناخوش‌آیند و حتی گاه زننده به نظر می‌رسند. شاید مرسدس آنقدر سبک طراحی پیشینش را به حد اعلا رسانده بود که باید صرفا یک تغییر ایجاد می‌کرد؛ پس به دنبال بهترکردن محصولات قبلی نبوده است. درست مانند شورولت که از کوروت C7 سیر شد و سپس چیزی را روانه بازار کرد که به گفته مجله «Car and Driver» صرفا متفاوت است نه بهتر

چه بلایی بر سر خودروهای آینده خواهد آمد؟!

تنها چیزی که من را می‌ترساند، ورود برندهایی صرفا تجاری چون شیائومی به حوزه خودرو است. به‌خوبی به یاد دارم که پیش از ورود عمده برندهای چینی به بازار موبایل، برندهای مطرحی چون سامسونگ، اچ‌تی‌سی، نوکیا و اپل دست به ایجاد تنوع و نوآوری‌های خاص در محصولات خود می‌زدند. این عطش رقابت برای بهتر بودن به نفع مشتریان تمام می‌شد. اما با تنگ‌شدن عرصه مالی توسط برندهای چینی چون شیائومی، دیگر مجال زیبایی‌انگاری نماند و همه باید تلاش می‌کردند از لحاظ مالی عقب نمانند.

همین داستان در جهان خودرو و دیگر صنایع نیز صدق می‌کند. مدیریت مالی همواره به تیم طراحی یک شرکت فشار می‌آورد تا از المان‌های رایج بازار (ترند) استفاده کنند؛ گاه بدون آنکه چیزی از زیبایی‌شناسی بدانند یا اصلا رغبتی برای ارائه یک اثر هنری داشته باشند. همین مسئله بار روی دوش طراحان را سنگین‌تر می‌کند. تجارت‌گرایی مجالی به هنرشناسی نمی‌دهد مگر آنکه وسیله‌ای برای درآمدزایی بیشتر باشد. راستش را بخواهید هنر هم اعتنایی به تجارت ندارد. شاید این دو از ابتدا با هم مشکل داشته‌اند؛ مشکلی که ما توان حل کردن آن را نداریم. نهایتا «زشت» یا زیبا شدن خودروهای آینده به طراحان، بازخورد آن‌ها از مدیران شرکت‌ها و روند اقتصادی برند باز می‌گردد.

دنیا به خودروهای زشت هم نیاز دارد!

در آخر باید بگویم من به شخصه از طراحان برندهایی چون MVM، کرایسلر، سانگ‌یانگ و ده‌ها برند مشهور یا بی نام‌ونشان دیگر متشکرم؛ چراکه اگر محصولات زشت برخی از این خودروسازان وجود نداشت، امروز قدر خودروهایی چون بوگاتی شیرون، لامبورگینی آونتادور، خانواده فراری آیکونا، هوندا e، مرسدس‌بنز کلاس G، فراری ۴۸۸ پیستا، لکسوس LC500، فراری F12 و صدها خودروی زیبای دیگر را نمی‌دانستیم. درست همان‌گونه که برخورد با آدم‌های بد و آزاردهنده در زندگی روزمره به ما یادآوری می‌کند باید قدر انسان‌های مهربان و بزرگ را در زندگی‌مان بدانیم، وجود این طرح‌های گاه مسخره و «زشت» است که به ما می‌آموزد یک خودروی زیبا چه شکل و شمایلی دارد. این خودروهای «زشت» هستند که ما را مجبور می‌کنند به‌دنبال زیبایی بگردیم… .

 

-